حضرت داوود مي خواست با خدا راز ونياز ونيايش كند
اما در مكاني بود كه مردم بسياري بودند بنابراين تصميم گرفت
تا بالاي كوه برود
فرشته الهي به نزد او آمد
وگفت:اي داوود پروردگارت مي فرمايد:چرا بالاي كوه رفتي؟
آيا گمان كردي كه صداي كسي كه مرا مي خواند به سبب
صداي ديگران برمن مخفي مي شود ومن آن را نمي شنوم؟!
سپس داوود را به زير آب فرو برد
تا در قعر دريا به سنگي رسيد.
آن سنگ را شكافت ،ازميان سنگ كرم كوچكي ظاهر شد
آن گاه فرشته گفت:اي داوود پروردگارت مي فرمايد:
من صداي اين كرم را در ميان اين سنگ در قعر دريا مي شنوم.
گمان كردي كه اختلاف آواز ها مانع شنيدن صداي توست؟
خدارا مي توان درهر كجا خواند!
درشلوغ ترين مكان ها،دردورافتاده ترين سرزمين ها
و در ميان هزاران جمعيت ...
نظرات شما عزیزان: